کوفی نمیداند که گنج را باید مراقبت کرد
نمیداند که زخم را باید به ظالم زد نمیدادند که مظلوم در محراب حین عبادت دستش بسته است
رویش سیاه است که قدر خانه ای را که علی و اولادش در آنند نمیداند
ایکاش چشمانش باز بود تا قضاوت های کرسی حکم رانی علی را میدیدند
چشمشان روشن بود از وجود کرامات حسن ابن علی
چشمشان از دعاهای حسین در آسمان کوفه بسته نبود
قدر ندانستند آنچه داشتند را